آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۷۲

۱

ساقی به کجائی بده آن مایه مستی

تا بر سر مستی بنهم کسوت هستی

۲

زنّار ببر سبحه بنه خرقه بسوزان

در میکده عشق بیا کز همه رستی

۳

برخاسته نقش بت عقلم ز دل و جان

ز آن روز که ای عشق در این خانه نشستی

۴

پیمان که ببستم که بپیمانه زنم سنگ

باز آمدی و شیشه توبه بشکستی

۵

از غمزه‌ات ای چشم چه ها رفت به دل دوش

با ما نتوان گفتنش ای ترک که مستی

۶

خوش بسته‌ای ای دل چو به آن زلف تعلق

حقا که تو خوش قید علایق بگسستی

۷

گفتم که چو سوسن به زبان وصف تو گویم

چون غنچه ز گفتار لب نطق ببستی

۸

هر عهد که بستند شکستند حریفان

چون عهد غم عشق ندیدم به درستی

۹

آشفته نشان جست ز دلدار به هر در

در خانه نهان بود نشانش تو نجستی

۱۰

در بتکده عشق چو آئی تو خلیلا

بت ساز نه بینی و دگر بت نپرستی

تصاویر و صوت

نظرات