آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۷۵

۱

هرگز فنا نگردی تا هست عشق باقی

تا مستیت به سر هست منت مبر ز ساقی

۲

مقدار مرهم وصل شاید اگر شناسد

آن دل که خسته باشد از درد اشتیاقی

۳

لیلی انیس مجنون او در طلب به هامون

معشوق ما تو و تو در شکوه از فراقی

۴

عشاق را نواراست اندر ره حجاز است

تا چند مطرب بزم در پرده عراقی

۵

گر اتفاق افتد خس را مکان در آتش

شاید که عشق با عقل وقتی کند وفاقی

۶

در سرو و آفتابت دیگر سخن نباشد

با جام چون در آید ساقی سیم‌ساقی

۷

آسوده‌ای چه داند خفته به طرف گلزار

گر سوخته بنالد از درد احتراقی

۸

آشفته عاشقان را در مرگ زندگانیست

در این حدیث عشاق دارند اتفاقی

۹

حاشا که حاجت افتد فردا بهشت و کوثر

در کوی می‌فروشان گر باشدت وثاقی

۱۰

میخانه بزم حیدر می نشئه محبت

تا مست این شرابی منت مبر ز ساقی

تصاویر و صوت

نظرات