
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۷۶
۱
ای نَفس ، اگر از درِ معنی به در آیی،
از صحبت ظاهر به حقیقت بگرایی
۲
عزلت بگزینی ز همه خلق چو عنقا
نه بلبل شیدا که به هر گل بسرایی
۳
آن روز نماید به تو رخ شاهد معنی
کز کسوت صورت به حقیقت به در آیی
۴
چون میوه تو نیست به جز حسرت و حرمان
گیرَم تو هم ، ای نخلِ محبّت به در آیی
۵
ای آنکه ملامت کنی ارباب نظر را
هشدار! مبادا که به تیر نظر آیی
۶
ای ناوک مژگان بتان از چه کمانی
کز شست رهانا شده اندر جگر آیی
۷
آشفته از آن زلف پریشان چه شنیدی
کِامروز ، ز هر روز تو آشفتهتر آیی
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی