
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۷۸
۱
پیش از این بوده بچین صورتگری
نقش او میرفته در هر کشوری
۲
تا که شد نقش بدیع تو عیان
دفتر مانی ندارد زیوری
۳
سدره بالائی بهشتی طلعتی
حور رخساری و غلمان منظری
۴
تا تو جا در خانه دل کرده ای
در نمیگنجد بچشمم دیگری
۵
در صف مژگان چه ای چشم مست
ترک مستی در میان لشکری
۶
خال او هندو رخش آتشکده
لیک از آتش بجوشد کوثری
۷
آب حیوان از دهانت نکته ای
آفتابت پیش عارض اختری
۸
شکوه گفتم از تو بر داور برم
داوری نتوان که خود تو داوری
۹
گر بآتش سوزدم آشفته دوست
به که آبم برفشاند دیگری
۱۰
گر مس قلبت بسوزد نار عشق
میشوی اکسیر اگر خاکستری
نظرات