آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۸

۱

ای طلعت محبوب ازل را زتو مرآت

من باز بگیرم نظر از روی تو هیهات

۲

مشهود چو شد روی تو در چشم یقینم

از لوح دل و دیده بشوئیم خیالات

۳

تا نور تو در طور دلم کرد تجلی

شاید که بسوزیم ازین شعله حجابات

۴

نشناخته معبود چه حاصل زعبادت

نایافته مقصود چه کعبه چه خرابات

۵

ایشیخ صفت را چکنی ذات طلب کن

تا چند چو خر در گلی از نفی وز اثبات

۶

مطبوع تو گر خود همه نقص است کمالست

گر نیست قبول تو نقص است کمالات

۷

از لوث صفت خرقه آلوده بمی شوی

تا پیر مغانت بدهد جام می ذات

۸

در دفتر اعمال مرا نیست بجز عشق

روزی که بپاداش بیارند مکافات

۹

تا طوق سگ آل عبا کرده بگردن

آشفته کند بر همه آفاق مباهات

تصاویر و صوت

نظرات