آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۰۸۳

۱

ایکه هنوز با خودی دم مزن از مجردی

ناز بسیطی و زنی لاف زنور سرمدی

۲

ماند بجا چو سوزنش سلسله بست زآهنش

روح که در فلک همی دم زند از مجردی

۳

آینه بودی از ازل مظهر عشق لم یزل

نفس هوا بدل کند نیکی مرد بر بدی

۴

نقش خلاف نسپرد از دل و دیده لاجرم

هر که بچهره علی دید جمال احمدی

۵

چشم شهود عشق را نور تو جلوه گر چو شد

شمع بسوخت زادعا لاف چو زد زشاهدی

۶

شیخ چو دید صومعه دامگه ریا بود

شست بآب میکده سبحه و دلق زاهدی

۷

خود نشناخته بود لاف خداشناسیت

غازی نفس خود نه ای چند کنی مجاهدی

۸

یا صمد است ورود تو لیک بسینه نقش بت

پیش صنم نموده ای در همه عمر عابدی

۹

آشفته روی در حرم طوف کنان به بتکده

دین یهود داری و جلوه دهی محمدی

تصاویر و صوت

نظرات