
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۸۸
۱
فریب صید آن نخجیر خوردی
که از صیاد دیگر تیر خوردی
۲
نخوردستی بطفلی شیر مادر
که خون عاشقان چون شیر خوردی
۳
در اول نظره عشقش شهیدی
مگر تیر نظر را دیر خوردی
۴
عبث افتاده ای در دام زاهد
فریب رشته تزویر خوردی
۵
تو آن مستی که هشیارت نبود
شراب عشق بی تغییر خوردی
۶
سرا پا کیمیائی ای مس قلب
زخاک میکده اکسیر خوردی
۷
دل دیوانه از زلفش رمیدی
همانا صدمه از زنجیر خوردی
۸
بخود باز آمدی از مستی عشق
چه کم این کیف بی تأثیر خوردی
۹
ززخمت خون چو می میجوشد ایدل
مگر از چشم مستش تیر خوردی
۱۰
بصورت در نگنجد یار کاخر
فریب پرده تصویر خوردی
۱۱
پریشانی مدام آشفته با عشق
ز یک پستان همان شیر خوردی
نظرات