
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۹۲
۱
به بانگ بربط و چنگ و چغانه و دف و نی
اگر شراب ننوشی کجا خوری می و کی
۲
نوای عشق زهر بند بند من برخاست
چه حرف بود که نائی دمید دم درنی
۳
هزار جان بدعا خواهم از خدا هر شب
که تا نثار بپایت کنیم پی در پی
۴
هزار معدن یاقوت پرورد بصدف
گر از گلوی صراحی چکد بعمان می
۵
اگر بساط نشاطت زعشق در دل هست
چه غم اگر بجهان شد بساط عمرت طی
۶
سحر بمیکده پیر مغان صلا در داد
که هر که باده نخورد بمرد وای بوی
۷
مخوان تو قصه زجمشید و کی شراب بیار
چو هست جام جمت گو مباش ملکت کی
۸
شرابخانه مهر علی ولی ازل
که هردو کون بود بی وجود اولاشی
۹
بریز باده تو ساقی بجام آشفته
که هر که خورد زآب خضر بماند حی
نظرات