
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۹۷
۱
فصل بهار و مستی و غوغای چنگ و نی
مجنون بگو که لیلی بیرون کشد زحی
۲
زد آتشی بجان بخیلان زجام می
ساقی که نام حاتم طائی نموده طی
۳
یوسف صفت هر آنکه در افتد بچاه عشق
برخیزد از سریر و جم و تختگاه کی
۴
آن در مکان بجویدت این یک به لامکان
بر ساکنان ارض و سما گم شده است پی
۵
نوخفته ای بخاک نجف یا بفوق عرش
ای گلشن ولای تو فارغ زباد دی
۶
خواهی اگر حرم بطواف نجف شتاب
تا چند های هوی کنی آشفته خیزهی
۷
منعم زعشق لاله رخان ای پدر مکن
جز بادهام میار تو در پیش یا بنی
نظرات