
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۰۹۸
۱
کیست که آرد آگهی باز ز ماه خرگهی
تا که مشام جان به تو تازه کنیم گه گهی
۲
صبح بود به عاشقان گرچه نتابد آفتاب
پرده اگر فروهلد در شب ماه خرگهی
۳
صبر ز عاشقان مجو ایکه به عقل غره ای
منع دل از چه میکنی ایکه نداری آگهی
۴
ایکه به نعمت اندری تن ز چه پروری ببین
اسب رود به لاغری گاو بماند زفربهی
۵
ای خم طره تو چین آن سر زلف را مچین
حیف بود که عمر ما روی نهد به کوتهی
۶
گوی بخورد صولجان هیچ نکرد از او فغان
چند خروش میکنی ای دهل میان تهی
۷
همچو رخت در آسمان ماه کجا تمام هست
با چو قدت به بوستان سرو کجا بود سهی
۸
نافه گشاست زلف او آشفته نفخه ای بجو
خیز که داغ اندرون روی نهاده بربهی
۹
گمشده طریقتم رانده از شریعتم
ای شه رهنما علی رحم کنی تو بر رهی
نظرات