
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
اگر این نکهت از آن طره چین در چین است
نتوان گفت که نافه ز غزال چین است
۲
جان شیرین زکفش رفت بتخلی و هنوز
گوش فرهاد براه سخن شیرین است
۳
تو بتنهائی عاشق کش خونخوار شدی
یا مگر رسم و ره شهر نکویان این است
۴
یوسف از حیله اخوان به چه و گرگ بدشت
آنگه از راز درون پیرهن خونین است
۵
گرچه خونست دل از نافه مشکین مویت
هم سیه موی تو از دود دل مسکین است
۶
یار اگر بر سر مهر است تفاوت نکند
آسمان گر بسر مهر بمن یا کین است
۷
چشم صاحب نظران در رخ تو حیرانست
تا چه جای نظر مردم کوته بین است
۸
من و غلمان بهشتی و شی و باده صاف
چشم زاهد همه بر کوثر و حور العین است
۹
عشق آن طرفه عروسی که چو شد نامزدت
دل و دین شیر بها و خردش کابین است
۱۰
آه از آن لب شیرین که کند تلخ بفحش
حیف از آن سینه سیمین که دلش سنگین است
۱۱
خون آشفته نمی شوئی و ترسم مردم
بشناسندت از آن خون که کفت رنگین است
نظرات