آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۱۱

۱

با نکویان عاشقان را آشنایی مشکلست

پشّه را پرواز با فر همایی مشکلست

۲

مرغ شب را دیدن مهر منیر آمد محال

از گدای ره‌نشینی پادشایی مشکلست

۳

جسم و جان را لاجرم روزی جدایی اوفتد

لیکن از جانان دل و جان را جدایی مشکلست

۴

بگسلد هر قید را سرپنجه دست اجل

لیک عاشق را ز عشق تو رهایی مشکلست

۵

قطره ناچیز را گو لاف عمانی مزن

دعوی خورشید و جرم سهایی مشکلست

۶

مدعی را گو مزن دم از مقامات علی

نیست را البته لاف از کبریایی مشکلست

۷

گرچه از خون نافه در ناف غزال آمد پدید

لیک هر خون را دم از مشک ختایی مشکلست

۸

شبنمی با خور نمی‌تابی دم از هستی مزن

زاغی و با طوطیت این ژاژخایی مشکلست

۹

مردهٔ مرده تو را با معجز عیسی چه کار؟

بندهٔ بنده تو را لاف خدایی مشکلست

تصاویر و صوت

نظرات