آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۱۱۲

۱

ساقی بده شراب که دارم بشارتی

زآن چشم شد بخوردن خونم اشارتی

۲

چشمان تو مدام بیغمای دین و دل

ترکان اگر زدند بسالی بغارتی

۳

تلخی صبر بر که خوری شربت وصال

حلوا رسد بکام کجا بی مرارتی

۴

دادیم جان و دین و دل خوش بعشق دوست

ما را در این معامله نبود خسارتی

۵

کالای حب حیدر و آلش بجان بخر

در این سفر جز این نکنی هان تجارتی

۶

سر را بآستان در میکده بنه

آشفته درجهان طلبی گر صدارتی

۷

گو بنگرد بصفه مستان مصدرم

زاهد گرم بدید بچشم حقارتی

۸

دل از خرابی دو جهان غم چرا خورد

بنیاد عشق تو کندش گر عمارتی

۹

قلبش کجا زلوث دغل پاک میشود

آنرا کز آب باده نباشد طهارتی

تصاویر و صوت

نظرات