آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۱۱۷

۱

بکن آن باده رنگین به ایاغم ساقی

که بود نشئه او تا به قیامت باقی

۲

مستی می چو خمار آرد و هشیاری و رنج

مست شو مست ولی از لب و لعل ساقی

۳

باده ی نوش که فانی کندت در ساقی

تاز مطرب شنوی نغمه انت الباقی

۴

باده ی ریز بجامم همه لبریز زعشق

تا بشوئیم زدفتر سخن الحاقی

۵

حنظل بادیه ات را همه شهد رطب است

زهر عشق تو بمسموم کند تریاقی

۶

طلق محلوب ولای تو بتن مالیدم

تا که دوزخ نکند بر بدنم حراقی

۷

توئی آن علت غائی علی خیبرگیر

که ببزم دل آشفته شدستی ساقی

۸

بحسابم برس ای مفرده فرد وجود

نیست جز مهر تو دردفتر ما اطلاقی

تصاویر و صوت

نظرات