آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۱۴۰

۱

اگر زروی نگارین تو پرده برداری

در این دیار دل و دین بجای نگذاری

۲

دلی نشد که ندیده زچشمت آزاری

بلی زترک نیاید بجز ستمکاری

۳

ستان بکف زچه صف برزده است مژگانت

اگر نه چشم تو راهست قصد خونخواری

۴

کس از خدنگ قضا جان نمیبرد گوئی

زابروان تو آموخته کمانداری

۵

تو را که معجز عیسی نهان بود در لب

زچشم خود نکنی از چه رفع بیماری

۶

بسر اگر نهدم تاج غیر خودش نبود

بآن خوشم که تو تیغم بفرق بگذاری

۷

بکیش ما نبود سرفراز آشفته

مگر سری که بمیدان عشق بسپاری

تصاویر و صوت

نظرات