آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۱۴۹

۱

غم حورت از چه باشد که تو این غلام داری

ز بهشت خاص برخورده هوای عام داری

۲

نکنی به زخم ناسور دل از چه رو رعایت

تو که زلف عنبرین‌بو خط مشکفام داری

۳

ز شکر لبت چه حاصل که جواب تلخ گوید

چه کنم به سیم سینه که دل از رخام داری

۴

به هوای روز اضحی به منای نورسیده

من و گوسفند قربان تو سر کدام داری

۵

نه عسل نه شکّر است این نه فرات و کوثر است این

چه حلاوت است یا رب که تو در کلام داری

۶

نه همین ز آهوی چین تو عبیر میفروشی

تو هلال غالیه‌سا به مه تمام داری

۷

به نیام تیغ ابرو و کشیده تیر مژگان

ز که باز یا رب امشب سر انتقام داری

۸

ندهد اگر که نامش به نگین تو فروغی

ز نگینی ای سلیمان تو چه احتشام داری

۹

چه هراس باشد آشفته تو را ز حول محشر

که علیّ و یازده تن به جهان امام داری

۱۰

تو که تن به عشق دادیّ و شدی نشان طعنه

چه غمت ز ننگ باشد چو هوای نام داری

تصاویر و صوت

نظرات