آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۱۵۱

۱

تو را چه رفت که پیمان دوستان بشکستی

برون شدی زسر عهد و برخلاف نشستی

۲

بدام دانه و خال و خطم بدام فکندی

برنگ و حیله و افسون مرا زقید بجستی

۳

دو چشم وقف بروی تو بود باز ببستی

دلم که مخزن مهر رخ تو بود شکستی

۴

زدامن ارچه بری دستم وز در چه برانی

بیا بیا که بپای تو سر نهم بدرستی

۵

بیار ساقی مجلس زآب میکده جامی

بجرعه ای بنشانم غبار چهره هستی

۶

اگر بزخم درونها نمک زنی زلبانت

بکن علاج دل اول که خود نخست بخستی

۷

زفیض مستی رستی زننگ هوش رهیدی

بدام عشق درافتادی و زخویشتن تو برستی

۸

بت خلیل شکن زیب کعبه دل ما شد

بهرزه از چه بتان رخام را بپرستی

۹

خلیل بت شکن کعبه وجود علی شد

که عقل و حکمت افزاید از شراب به مستی

تصاویر و صوت

نظرات