
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۱۵۳
۱
محتسب چند ز کین شیشه ما میشکنی
شرم کن از می اگر رحم به ما مینکنی
۲
دل ما شیشه ما عشق ازل باده او
حرم خاص خدا را ز چه رو میشکنی
۳
تو که صد خیل گرفتار به یک مو داری
دام بر صید وحوش از چه به صحرا فکنی
۴
پیش چشمت چه، محل لشکر ترکان دارد
تو که از تیر نظر رستم دستان بزنی
۵
شاید از حیله اخوان نکند جامه قبا
یوسفی را که به خون غرقه بود پیرهنی
۶
دل افسرده سمنزال محبت طلبد
کند افسرده خزان باغ و گل و یاسمنی
۷
حسن گل را که خبردار شود در گلزار
بلبل ار برنکشد نغمه صوت حسنی
۸
فتنهجویان بگریزند زشه روی بپوش
تو که از چشم سیه فتنه دور زمنی
۹
همه جا خیمه لیلاست سراسر در و دشت
جویدش بیهده مجنون بربع و دمنی
۱۰
لعل لب را چه کنی بوسهگه بوالهوسان
خاتم جم نبود لایق هر اهرمنی
۱۱
من و ما در حرم عشق مزن آشفته
که در آن خانه به جز حق نسزد ما و منی
نظرات