آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۱۶۵

۱

تو را که زیر لبان روح یک جهان داری

دو چشم خود ز چه بیمار و ناتوان داری

۲

چه بلبلی که تو صد باغ وقف نغمه توست

چه نوگلی تو که یک شهر باغبان داری

۳

ز جور غیر شکایت مکن که یارت هست

به جور خار بساز ای که بوستان داری

۴

حکیم گو نزند دم دگر ز جوهر فرد

تو را سزاست که معنیش در میان داری

۵

تو با خیال میانش دلا خوشی همه شب

به هیچ شب همه شب دست در میان داری

۶

یکی بکشت یکی زنده گشت و دعوی کرد

بکن تو دعوی معجز که این و آن داری

۷

چه مرغی و ز کدام آشیانه‌ای ای عشق ‏

که هر کجا که دلی هست آشیان داری

۸

زبان تو عجب آتش فشاند شد آشفته

چه آتشیست که اندر میان جان داری

۹

ز آستان علی سر مپیچ ای درویش

روی به خانه اگر ره بر آستان داری

تصاویر و صوت

نظرات