آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۱۶۷

۱

تا کی ای فتنه ایام زپا ننشینی

چه بلائی تو که آخر بدعا ننشینی

۲

هر کجا فتنه نشیند چو قیامت برخاست

توئی آن فتنه که تا روز جزا ننشینی

۳

عجبی نیست گر از ما کنی ای سرو کنار

پادشاهیتو باین مشت گدا ننشینی

۴

حشمت جم نشود کنم که بموری نگرد

تا که گفتت که بدرویش سرا ننشینی

۵

دل مرا کعبه و تو خانه خدائی زازل

بحرم تا بکی ای خانه خدا ننشینی

۶

من دل سوخته چون شمع و توئی شعله شمع

تا نسوزی تو سراپای مرا ننشینی

۷

نامی از لیلی و مجنون بجهان ماند هنوز

اندر این بادیه ای بانگ درا ننشینی

۸

خواهی ار حالت آشفته پریشان نکنی

باید ای زلف که با باد صبا ننشینی

۹

طلب ار میکنی اکسیر مراد آشفته

بطلب جز بدر شیر خدا ننشینی

تصاویر و صوت

نظرات