
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۱۸۹
۱
ساقی بیار جامی از آن مایه خوشی
تا بیخ غم بسوزم از آن آب آتشی
۲
گر داروی خوشی بقدح باشدت بیار
زیرا که دل دیده بدوران آن خوشی
۳
خوش میزنی به پرده تو مطرب نوای عشق
چون این نوا کسی نشنیده بدلکشی
۴
ای چشم یار حالت مستیت چون بود
چون خون خلق خورده نگاهت بسرخوشی
۵
بلبل که پیش گل بسراید غزل هزار
پیش رخت چو غنچه کشد پیشه خامشی
۶
تا نشنوم نصحیت ارباب هوش را
بگذار تا بمانم در خواب بیهشی
۷
آشفته همچو مرغ بنخجیر گه پرد
شاید باشتباه بدامش تو درکشی
۸
پندارم ای غلام ثناخوان حیدری
ورنه کسی ندیده نگارین به این کشی
نظرات