
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۱۹۰
۱
کند هر ملتی در بندگی بر قبلهای رویی
چو نیکو بنگری دارند جمله رو بر ابرویی
۲
نه تنها ذکر یاهو از لب نوشین به گوش آید
که در وَجْدَند ذرات جهان با هایی و هویی
۳
به زلف اوست شیدایی چه صحرایی چه دریایی
تعالی یک جهان دارد اسیر هر خم مویی
۴
مرا آن نخل جانپرور به جوی دیده جا دارد
نشاند باغبان گر سرو خود را بر لبِ جویی
۵
به رند از چین زلفت نافه نه از آهوی چینی
خطا باشد گرفته هرکه بر عشاق آهویی
۶
صبا زآن طره بو داری چرا در دیده نگذشتی
جهانی را توانی زندگی دادن چو از بویی
۷
بود آشفته را از هردو عالم رو به سوی تو
اگرچه هرکه را بینی به عالم روست بر سویی
۸
مرا زخم درون مرحم ندارد در جهان اما
لب نوشین دهان تو نهان کرده است دارویی
۹
بیا در آینه از می بشوی این زنگ خودبینی
به روی مرتضی بنگر اگر مرد خداجویی
نظرات