آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۱۹۵

۱

بده ساقی از آن می ساتکینی

که اندر شیشه مانده اربعینی

۲

خورم صد نیش از زنبور ناچار

ببوی آنکه نوشم انگبینی

۳

خرد را با تو کی دعویست ای عشق

که تو استاد بر روح الامینی

۴

بکویت تشنه جان دادند عشاق

عجب تر آنکه تو ماء معینی

۵

بتابد بر زمین هر روز خورشید

که تا برپای تو ساید جبینی

۶

نشاید گفت کاندر آسمانی

نمی زیبد که گویم در زمینی

۷

گرفتاری بزندان تعلق

چو عیسی گر بچرخ چارمینی

۸

نباشد حق پرستی در گل ای دل

بدیر و کعبه افشان آستینی

۹

عمل چون نیست آشفته به ناچار

بدرویشی بسازد خوشه چینی

۱۰

در آن صحرا که کشته حب حیدر

شهی کش نیست جز قرآن قرینی

تصاویر و صوت

نظرات