آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۲۱۲

۱

چه غمت اگر ای خم زلف که زنگی و سیاهی

که تو سایبان خورشیدی و ماه را پناهی

۲

منمای دست مخضوب بعرصه قیامت

که بخون ناحق من تو بحشر خود گواهی

۳

نه زبرق در خطر هست گیاه بوستانی

زتو سوخت خرمن حسن تو خط عجب گیاهی

۴

به که داوری برد کس بقصاصگاه فردا

که همان کشنده ای تو که بحشر دادخواهی

۵

تو چو برق رانده کشی و رسانده ای بساحل

چه غمت زغرقه بحر و زکشتی تباهی

۶

چو بدید چشم و مژگان تو عقل در عجب شد

که شده است طرفه بیمار امیر بر سپاهی

۷

بخطا و جرم آشفته ببخش تا بگویند ‏

بگدای کوی بخشید زلطف پادشاهی

۸

زکرامت کم البته کریم عار دارد

من از آن بتحفه هر روز بیارمت گناهی

۹

تو امین و پرده داری و ولی کردگاری

ز تو چشم عفو دارم که تو مظهر الهی

تصاویر و صوت

نظرات