
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۲۱۷
۱
ای پری باز چه رفتت که به شکل بشری
در بشر دین و دلی هست مگر تا ببری
۲
نقد جان بر سر بازار وفا باید برد
خواهی ار عشق چو یوسف صفتان را بخری
۳
از تو شد فاش بمردم همه اسرار مرا
چند ای اشک روان پرده مردم بدری
۴
توسن ناز سبک ران که سری در قدمت
تو مرا عمری چون برق یمان میگذری
۵
از در پیر خرابات مرو ای سالک
راه اینست سرار در قدمی میسپری
۶
خودپرستی کنی ای بت بنهی ایمانرا
با چنین روی در آئینه چرا مینگری
۷
دیدم آشفته بخاک درت ای شیر خدا
میکند لابه که شاید سگ خویشش شمری
نظرات