
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۲۲۲
۱
از هیچ کسی ساخته غیر از تو دهانی
جز تو بخیالی که کند تنک میانی
۲
گر ماه بود قوه گفتار ندارد
ور غنچه بود پیش تواش نیست دهانی
۳
گفتند حکیمان سخن از مسئله جزء
از نقطه موهوم لبت کرد بیانی
۴
ای زلف تو بر گردن خورشید کمندی
ای ابروی پیوسته تو بر ماه کمانی
۵
در انجمن حسن توئی شمع فروزان
وندر چمن ناز تو خود سرو چمانی
۶
دل بود طپان در برم از چشمک خونریز
نیک آمدی ای خط که مرا حرز امانی
۷
بر کشته اغیار چو باران بهاری
بر خرمن احباب همه برق یمانی
۸
زلفین خمیده بخطت دید وهمی گفت
نظاره گیت پیر شد اما تو جوانی
۹
تو خود همه آنی که تو دانی بنکوئی
من خود چه بگویم که چنینی و چنانی
۱۰
از لطف ببخشا تو بر آشفته مسکین
چون صاحب عصری تو و سلطان زمانی
نظرات