
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۲۲۴
۱
در پرده قانون چند بی فایده آویزی
مطرب ره عشقی زن تا شور برانگیزی
۲
تا مستیِ عشقت هست ، مستِ مِیِ انگوری،
چون باده صافی هست با درد چه آمیزی
۳
عقلت بمثل شیر است عشقت بیقین آتش
ای شیر رسید آتش وقتست که بگریزی
۴
در مجلسِ میخواران ، صوفی چُو مقیم اَستی،
از توبه و از پرهیز آن به که بپرهیزی
۵
در جلوه بتِ کشمیر ، در جام مِیِ خُلّار،
تا از سر عقل و دین یکباره تو برخیزی
۶
ای عقل مکن پنجه با عشق قوی بازو
ای صعوه تو با شاهین بیهوده چه بستیزی
۷
آشفته اسیرستی در دام هوای نفس
در سایه شیر حق آن به که تو بگریزی
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی