
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۲۲۹
۱
آفرینش چیست بحر و پیش او گردون حبابی
ما همه لبتشنگان و مانده بر نقش سرابی
۲
چون مدار کارها هیچ است باز از آن دهان گو
نقش این هستی نماند رخت بر اندر خرابی
۳
آفتاب ار میپرستد هندویی من ابر گیسو
کز شکنج ابر تو تابد شبانه آفتابی
۴
گر بپوشی هفت پرده باز رخ بیپرده داری
نور سینا چون بتابد کی به جا ماند حجابی
۵
مطرب ار این پرده بنوازد کسی عاقل نماند
ساقی ار این باده پیماید نخواهد خضر آبی
۶
من به ذوق عشق و مستی تو به شوق خودپرستی
زاهدا تا بر که دشوار است اگر باشد حسابی
۷
نغمهای برکش مطربا دستی برافشان
شاهدا پایی بکوب و ساقیا آور شرابی
۸
وصل چون امشب میسر شد غم فردا چه باشد
ور بهشتی نقد اگر در وعدهها باشد عذابی
۹
می بنوش و مدح حیدر گوی آشفته به مستی
کاینچنین از هاتف غیبم به گوش آمد خطابی
نظرات