
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۲۳۰
۱
مدتی شد که زیاران سر دوری داری
ما نداریم شکیب از تو صبوری داری
۲
خود تو شمعی نبود شمع زپروانه نفور
از عنادل زچه ای گل سردوری داری
۳
مردم آسا زبصر غائب و پنهان زنظر
پری این شیوه ندارد که تو حوری داری
۴
سرو من سنبل و سوری و سمن بار آرد
گر تو سرو و سمن و سنبل و سوری داری
۵
نور خورشید بر اطراف جهان میتابد
مرغ شب بیخبری علت کوری داری
۶
از نمکدان بت شیرین لب من شکر ریخت
ای نمک گر تو همین فخر بشوری داری
۷
تا گرفتار در این ظلمت نفسی ایدل
چه تمتع تو از این پیکر نوری داری
۸
لغت عشق به برهان محبت درج است
گر تتبع تو بفرهنگ سروری داری
۹
دین بجز حب علی نیست زآشفته بپرس
بگذر ای شیخ گر انکار ضروری داری
۱۰
نه خدائی نه پیمبر ولی از غیب آگه
که تو خود علم حصولی و حضوری داری
نظرات