آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۲۳۲

۱

دلی نماند که ای فتنه از جفا نشکستی

مصاحبیت نه کاز کین به ماتمش ننشستی

۲

هزار دیده زتیر فسون بدوخت نگاهت

کدام سینه که از ناوک نظر نشکستی

۳

زدام زلف چو رستی اسیر حلقه خطی

تو را گمان بود ایدل که از کمند بجستی

۴

تو از مژه چکنی منع اشک دیده گریان

به بیهوده ره سیلاب را بخس چه ببستی

۵

بملک نیستی آن رند مست حکم روا شد

که اولین قدمش پا نهاده بر سر هستی

۶

بکشتگان زسر رحمت ار گذر کنی اول

به بسملی بگذر کش به تیر غمزه بخستی

۷

متابعان هو کامجوی و بوالهوسند

زعاشقان نسزد غیر راستی و درستی

۸

تو را که کعبه دل خانه خداست نزیبد

که در متابعت نفس شوم بت بپرستی

۹

عجب مدار گر ایزد ببخشدش زعنایت

بیاد دوست گر آشفته کر رندی و مستی

۱۰

بآستان علی چون پناه برده ای ایدل

مکن تو بیم که از حادثات دهر برستی

تصاویر و صوت

نظرات