
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۲۳۷
۱
بمن گر آن مه بی مهر مهربان بودی
چه غم بکین اگرم دور آسمان بودی
۲
نکات حسن لطیف است و عشق لطف از اوست
برمز عشق هم ایکاش نکته دان بودی
۳
چه فایده که بشیرش زمصر میآید
اگر نه بوی تو همراه کاروان بودی
۴
عنان توسن نازش بود بدست رقیب
دو گام نیز بمن کاش همعنان بودی
۵
لب از خروش فروبسته سینه پرغوغا
جرس مگر بدل خسته همزبان بودی
۶
سخن زنقطه موهوم رفت و فکر دقیق
از آن دهان و میان حرف در میان بودی
۷
زخار بادیه از من مپرس ای کعبه
که فرش وادی او جمله پرنیان بودی
۸
برفت عمر و نیامد نسیمی از گلزار
مرا بشاخ گلی کاش آشیان بودی
۹
بود که خاک شود بر در تو آشفته
که سجده گاهش آن خاک آستان بودی
۱۰
چه آستان در میخانه عنایت حق
نجف که روح امینش چو پاسبان بودی
نظرات