آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۲۴۱

۱

چو خم از خون دل در می‌کشم می

به خون دل به این می برده‌ام پی

۲

مرا تا لعل ساقی داده ساغر

نخواهم خوردن از جام دگر می

۳

اگر پیوسته او بی می کند عیش

ولیکن من نیازم عیش بی‌وی

۴

لبش را بوسه زد تا ساغر غیر

می از گرمی غیرت کرده‌ام خوی

۵

بکش در کاخ دل ای عشق مسند

بساط این هوسناکی بکن طی

۶

به دل گفتم نهادم داغ رستم

طبیبم گفت کی به گردد از کی

۷

ز مرغ بام بشنو ذکر هوهو

به غفلت اندری ای دل تو هی هی

۸

مبر دیگر رگم بیهوده فصاد

که غیر از دوست نبود در رگ و پی

۹

نوای عشق و داغ اشتیاقت ‏

ز خاکم بردماند لاله و نی

۱۰

ستم زآن ترک اگر آشفته دیدی

به حیدر شکوه کن پنهانی از وی

۱۱

بزن درویش شئ الله به آن در

که امکان خود به پیش اوست لاشئ

تصاویر و صوت

نظرات