آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۲۴۹

۱

ای دل به هرزه چند در این و آن زنی

خود را به بوی دانه بهر دام افکنی

۲

آگه نه‌ای که سوزدت از شعله بال و پر

پروانه‌وار خویش بهر شمع می‌زنی

۳

تا کی هوای بوسه ز نوشین‌لبان شهر

بر زخم خویش از چه نمک می‌پراکنی

۴

سوزیست بر سر تو ز شیرین چه کوهکن

نه بیستون که ریشه‌ات از تیشه می‌کَنی

۵

مجنون شدی و محمل لیلی ندیده‌ای

چون کرم پیله گرد خود آخر چه می‌تنی

۶

یوسف ندیده از چه زلیخا شدی به مصر

شیرین شنیده خسرو خوبان ارمنی

۷

چون لن ترانی از جبل طور شد بلند

چندان کلیم بیهده در طوف ایمنی

۸

بهر دونان مزن در دونان اگر ز حرص

قانع به خوشه باش که فارغ ز خرمنی

۹

خاک در سرای مغانست کیمیا

چند ای حکیم لاف ز اکسیر می‌زنی

۱۰

آشفته راست چشم به دست خدا و بس

از حاتم وز معن حکایت چه می‌کنی

۱۱

ای پادشاه عرصه امکان امیر طوس

درویش خویش را ز نظر تا کی افکنی

تصاویر و صوت

نظرات