
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۲۵
۱
هر کرا عشق در کمند انداخت
بست و از قید عقل فارغ ساخت
۲
ریخت در جام عقل باده عشق
آتشی بود کابگینه گداخت
۳
پاکبازش نمیتوان گفتن
هر که با تو قمار عشق نباخت
۴
پیک خیل خیال دوست رسید
کشور دل زغیر او پرداخت
۵
فخرم این بس که پاسبانش دوش
در میان سگان مرا بنواخت
۶
داشتم طوق عشق در گردن
داغ پیشانیم چو دید شناخت
۷
شوق شکر لبانت آشفته
شور شیرین به گفتوگو انداخت
نظرات