
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۲۵۶
۱
مگر ای عشق سر پرسش عشاق نداری
یا که داری و نظر بر من مشتاق نداری
۲
ای که زآهنگ مخالف روی از راه به مجلس
راستی آگهی از نغمه عشاق نداری
۳
نه گمانم که شبی روز شود در همه عمر
گر تو چون خور نظری بر همه آفاق نداری
۴
چون تویی چشمه خورشید جهان شد ز تو روشن
از چه بر ساحت عاشق سر اشراق نداری
۵
عهدت از مهد به پایان ببرم تا به لحد هم
تا نگویی سر پاییدن میثاق نداری
۶
مددی زهر غمم میکشد و تلخی تریاق
غفلتت چیست مگر ساقی تریاق نداری
۷
به تغافل مگذر رفته خلافی اگر از من
می بیاور مگر آن آتش حراق نداری
۸
گر من آشفتهام و رند و نظرباز و قلندر
خبر از صومعه زاهد زراق نداری
۹
دست من گیر تو ای دست خدا از سر رحمت
کاینچنین بیسر و پا در همه آفاق نداری
نظرات