
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۴۵
۱
چه خونها ریختی ساقی ز چشم فتنهانگیزت
چه دلها در کمند افکنده زلفین دلاویزت
۲
ز خفتان بگذرانی تیر غمزه با چه چالاکی
که رویینتن سپر افکنده پیش تُرکِ خونریزت
۳
زمین را ایمنی از فتنه آخر زمان بودی
چو بخت من نخفتی گر دو چشم فتنهانگیزت
۴
برآمیزی به لب نام رقیب و نقل میبخشی
حذر از لعل میْآلود و قند زهرآمیزت
۵
چه شیرینی خدا را ای شکر گفتار کز شورت
بود در بیستون عشق صد فرهاد و پرویزت
۶
تو اندر خواب نوشینی و خارت خفته در بستر
چرا ای گل نیندیشی ز مرغان سحرخیزت
۷
نمیپرهیزی آشفته از این سودای بیحاصل
که سوزد عشق عالمسوز آخر زهد پرهیزت
نظرات