آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۵۸

۱

ای قضا و قدر اِستاده به حکم و رایَت،

ماه و خور آینه رای جهان آرایت

۲

تو کدامین شهی ای عشق که چون تکیه زدی

هیچ سلطان نتوان تکیه زند بر جایت

۳

جان بکاهد غم ایام وزتو جان بخشست

بود این خاصیت اندر غم جان افزایت

۴

در سویدای درون عشق تو منزل دارد

گر سرم میرود از دل نرود سودایت

۵

سَر و جانی ست به کف ، بهرِ نثارِ قَدمَت،

تا اشارت کنی افشانمش اندر پایت

۶

همره عشق بافلاک مرو ای جبریل

که زپرواز فتد بال جهان پیمایت

۷

هر که از چاشنی تیر تو خوش کرده مذاق

جای در سینه دهد ناوک جان آسایت

۸

توئی آن شاهد یکتا که بمرآت جهان

فکنی عکس ، نه عکسی که بوَد همتایت

۹

فاش آشفته بگو خلوت وحدت زعلیست

سر توحید بیان کن چه غم از اعدایت

۱۰

رنگ کن جامه ی جان را ، به خُمِ مهرِ علی،

تا که از رنگ علایق نبود پروایت

۱۱

گر کست تیغ زند تا که بریزی مهرش

حاش لله که بشمشیر بگردد رایت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۸ - ۰۳:۲۱:۴۴
فکنی عکس ، نه عکسی که بوَد همتایت
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۸ - ۰۳:۲۳:۳۲
رنگ کن جامه ی جان را ، به خُمِ مهرِ علی،
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۸ - ۰۶:۵۱:۱۴
سَر و جانی ست به کف ، بهرِ نثارِ قَدمَت،
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۸ - ۰۶:۵۶:۱۰
ای قضا و قدر اِستاده به حکم و رایَت،