آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۵۹

۱

لبش هنوز زطفلی نشسته از شیر است

که آهوی نگهش در کمینگه شیر است

۲

علاج این دل شیدا ززلف آمد و بس

که گفت چاره دیوانه غیر زنجیر است

۳

بدستم آن خم گیسو فتاد و طره زلف

اگر بود اثری هم در آه شبگیر است

۴

بغیر آهوی چشمت که شیر گیر آمد

کی آهوان دگر را هوای نخجیر است

۵

بدستیاری ابرو ببرد دل چشمت

که ترک عربدجو تکیه اش بشمشیر است

۶

فریب زاهد و تسبیح او مخور ایدل

بهوش باش که این رشته دام تزویراست

۷

علاج این دل سودائی ار لبش نکند

بگو طبیب که بیمار را چه تدبیر است

۸

اگر نه زلف وی آشفته کی بمن آموخت

چرا چو طره او من گره گیر است

۹

فزود عقلم و از سر ببرد رنج خمار

در این شراب خدا را بگو چه تأثیر است

تصاویر و صوت

نظرات