آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۶۲

۱

زتن بریدن جان پیش عاشق آسانست

زجان بریدن جانان هزار چندانست

۲

چه نور بود ندانم بنار ابراهیم

که آتشش همه باغ گلست و ریحانست

۳

اگر تو زهر فرستی بکام من حلواست

نمک بسای بداغم که عین درمانست

۴

نظر زکوی تو کردن بسوی کعبه خطاست

که دل بغیر تو دادن خلاف ایمانست

۵

اگر تو حکم کنی سر بنه بتیغ نهم

که بندگان تو را سر بخط فرمانست

۶

ننالم ار بخورم صد هزار زخم از تو

اگر بنالم گاهی زداغ هجرانست

۷

تفاوتی که زعشاق هست بازهاد

همان تفاوت بین الدواب و انسانست

۸

مرا نظر بگل خویش و بوستان بانرا

گمان که این زتماشائیان بستانست

۹

کمینه ابجدی مکتب فلاطونست

که عقل در بر عشق تو طفل نادانست

۱۰

شکنج زلف پریشان در آینه بنگر

مکن تو عیب بر آشفته گر پریشانست

۱۱

میان ممکن و واجب علیست واسطه ای

که واجب است ولی در لباس امکانست

تصاویر و صوت

نظرات