
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۷۴
۱
سر این سوختن ایشمع اگر نیست عیانت
زآه پروانه بود کاتشی افتاده بجانت
۲
تا بکی سرکشی از ناز و نپرسی زاسیران
از غم فاخته آزاد بود سرو روانت
۳
معنی نقطه موهوم شود حل بحکیمان
بتکلم چو گشائی زره لطف دهانت
۴
تو نداری نگران دل سوی عشاق و زهر سو
چشمها مینگرم باز و بحسرت نگرانت
۵
خرمن زهد بسوزان می گلرنگ بیاور
که سبکبار نسازد بجز از رطل گرانت
۶
توبه را عذرا بخواهم چو توئی ساقی مستان
غم پیری نخورم چون نگرم نخل جوانت
۷
ببرد مغبچه ی هر طرف آشفته دل و دین
هم مگر دست بگیرد ز کرم پیر مغانت
نظرات