آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۷۵

۱

ای خاطر مشتاقان مشتاق به پیغامت

گر نیست دعا باری شادیم بدشنامت

۲

چون کنج قفس بشکست اندر نظرش گلشن

مرغی که نشیمن کرد اندر شکن دامت

۳

از تلخی کام من آیا چه خبر داری

ای تنک شکر در تنک از چاشنی کامت

۴

ایشیخ به بتخانه ترسا بچه ای دارم

کز چهره زند آتش بر خرمن اسلامت

۵

در کوت نمی آیم تا پی نبرد اغیار

تا می نشناسندت هرگز نبرم نامت

۶

تا عشق نسوزاند این پرده پندارت

بر فتوی پیر عقل خوانند همه خامت

۷

تا عقل بسر داری معشوق رمد از تو

مجنون شو اگر باید وحشی صفتان رامت

۸

صبحم رخ نیکویت شام خم گیسویت

زان صبح شبم تیره روزم سیه از شامت

۹

از کوثر و تسنیمش آشفته چه حظ باشد

همچون خضر ار نوشد ته جرعه ای از جامت

تصاویر و صوت

نظرات