آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۷۶

۱

خلق مشتاق و ندیده رخ همچون قمرت

نه مباح است در این ماه من سفرت

۲

ناقه رهوارو تو لیلی صفت اندر محمل

دل من چو سگ لیلی زقفای اثرت

۳

تا میان تنگ نه بستی پی خون ریختنم

نشد آگه دل سرگشته زسر کمرت

۴

معنی منظر تو بی بصران کی دانند

نشناسد بحقیقت مگر اهل نظرت

۵

گر متاع دو جهان سربسر آرند بها

نفروشم برضا یکسر موئی زسرت

۶

گرنه آتشکده شد سینه ات آشفته چرا

برق سان شعله فرومیچکد از شعر ترت

۷

تو همه شب می گلگون کشی از ساغر غیر

چه غم ار خون بخورد عاشق خونین جگرت

تصاویر و صوت

نظرات