
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۸۴
۱
هر که را سر زوفا خاک ره مقصود است
بخت مقبل بود و طالع او مسعود است
۲
شعله طور بود یا که گلستان خلیل
پرتو عارض تو یا شرر نمرود است
۳
سر زخاکم نزند زآتش دل هیچ گیاه
ور گیا روید از او لاله خون آلود است
۴
صبح نورانی وصل تو مرا عید سعید
شب ظلمانی هجرت اجل موعود است
۵
حاش لله که نهد کس بسرش دست قبول
هر که در حلقه صاحب نظران مردود است
۶
پیر میخانه برهنش نستاند چکنم
که مرا خرقه و سجاده ریا آلود است
۷
گفتی آشفته چه جنس است ترا رخت وجود
تارش از زلف بتان رشته و عشقش پود است
نظرات