آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۹

۱

کمانداری که نتواند کشیدن کس کمانش را

مرا سینه هدف گردیده تیر امتحانش را

۲

بود در کاروان مصر گر پیراهن یوسف

سزد جا دیده یعقوب گرد کاروانش را

۳

ننوشم آب از کوثر نجویم چشمه حیوان

به کام دل ببوسم گر شبی شیرین‌دهانش را

۴

اگر نه کوی سیمین سرین آویزه‌اش بودی

ز موی فرق کی فرقی بدی موی میانش را

۵

کهن نخلم شود برنابرم از خاربن خرما

اگر پیرانه‌سر خدمت کنم نخل جوانش را

۶

بپیش قاضی و مفتی به خون خود دهم فتوی

که نتواند بگیرد در قیامت کس عنانش را

۷

به جای ناله و زاری کند از سرو بیزاری

اگر قمری ببیند در چمن سرو چمانش را

۸

بد عهد و پیمان را نشاید وصل جانان را

کند هرکس دریغ اندر طریق عشق جانش را

۹

دل آشفته بیرون کن ز چین و زلف و خوش بنشین

بگو این نکته در گوش آن حریف نکته‌دانش را

تصاویر و صوت

نظرات