
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۱۹۵
۱
تو را که سینه ز سیم است دل چرا سنگ است
ز سیم و سنگ تفاوت هزار فرسنگ است
۲
ز خیل عشق هزیمت نمود لشکر عقل
که آبگینه بود عقل و عشق چون سنگ است
۳
بریز بر سر میدان عشق خون مرا
که زنده آمدن از رزم نیکوان ننگ است
۴
دگر نه چشم به مطرب کنم نه گوش به چنگ
مرا که طره چون چگ یار در چنگ است
۵
بود ز نائی و چنگی سماع و وجد خواص
گمان عام که این ناله از نی و چنگ است
۶
گرفته تیر و کمان چشمت از چه بر سر چنگ
اگر نه با دل عشاق بر سر جنگ است
۷
به بوسه ای ز دهان تو دل شده قانع
بلی معیشت عاشق بعهد تو تنگ است
۸
سرشت ما ز ولای علی است آشفته
چنانکه لاله به سرخی سرشه خود رنگ است
۹
کشید تیغ ز ابرو دو ترک خونریزت
بگو به قتل کهات ای نگار آهنگ است
نظرات