آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۱۹۶

۱

فکنده از نظرم گرچه چشم مدهوشت

گمان مکن که کنم از نظر فراموشت

۲

مرا به کوی تو هر شب رقیب می‌طلبد

برای آنکه ببینم به او هم‌آغوشت

۳

دهان عاشق از زهر هجر تو تلخ است

بکام مدعیان شد چرا لب نوشت

۴

از این خمار زده کی تو یاد خواهی کرد

شراب بزم رقیبان ببرده از هوشت

۵

بود از آن دل چون سگ بیخبر ناصح

حریر تن نگرد لعل پرنیان پوشت

۶

اگر بخنده شیرین نشد لبت ضحاک

چرا فتاده دو مار سیاه بر دوشت

۷

ببین بنقش نگارین یاری ام نقاش

برو بسوز به آتش کتاب منقوشت

تصاویر و صوت

نظرات