آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۲۰۵

۱

آدمی وار عیان گشت و پری وار برفت

از پسش جامه دران خلق بیکبار برفت

۲

تا صبا نافه زچین سرو زلفش بگشود

مشک خجلت زده در طبله عطار برفت

۳

خواست تا منع زعشقم کند و حسن تو دید

عقل شد بیخود و زین واقعه از کار برفت

۴

دید از لعل تو در ساغر مستان اثری

شیخ پیمانه شکن از سر انکار برفت

۵

بت بپنداشت که مسجود جهان خواهد بود

دید آن جلوه و در پرده پندار برفت

۶

لب چو ضحاک و سر زلف تو ماران بر دوش

ای بسا مغز خرد بر سر این مار برفت

۷

زاهد و برهمنت زلف چلیپا دیدند

سبحه تبدیل شد و رشته و زنار برفت

۸

خون من ریخت و آزرده زکشتن نشدم

تا بیازاردم آن شوخ دل آزار برفت

۹

منم آن بلبل عاشق که بسازم برقیب

تا نگویند که از سرزنش خار برفت

۱۰

من پی حق بروم سوی نجف آشفته

موسی ار جانب سینا پی دیدار برفت

تصاویر و صوت

نظرات