آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۲۰۶

۱

حقا که ملامتگر روی تو ندیده است

معنی نشینده است و بصورت نگردیده است

۲

پیغام که آورد سحر باد که از شوق

دیوانه شده بلبل و گل جامه دریده است

۳

ای حلقه بگوش خم زلفین تو خورشید

خط تو خط باطله بر ماه کشیده است

۴

من سینه بناخن بشکافم بره عشق

نشکافت که فرهاد حزین سنگ بریده است

۵

فرهاد نخورده است بجز تیشه خون ریز

خسرو سخن تلخ زشیرین نشنیده است

۶

بی ناوک دلدوز تو دل در بر عشاق

چون ماهی بی آب که در خاک طپیده است

۷

از عشق ندیدیم بجز آتش سوزان

کس از شجر طور جز این میوه نچیده است

۸

نازم رخ بی مثل و نظیر تو که دیده ‏

جز در بر آئینه نظیر تو ندیده است

۹

گو دم مزن از وجد و سماع و طرب و حال

صوفی که زصهبای محبت نچشیده است

۱۰

شرح غم زلف تو نگارد عجبی نیست

از خامه آشفته اگر مشک چکیده است

۱۱

زاهد تو و محراب که عاشق بعبادت

محراب بجز آن خم ابرو نگزیده است

۱۲

ما و رخ زیبای علی آنکه چو نقشش

نقاش ازل بر ورق کن نکشیده است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۶/۰۱ - ۰۸:۳۰:۲۷
نشکافت که فرهاد حزین سنگ بریده است