
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۲۰۹
۱
سودابه خم گیسو ضحاک لب نوشت
چشم تو شه ترکان دل گشته سیاوشت
۲
ای سرو قد چالاک گر نیست لبت ضحاک
سر کرده چرا چون مار زلفین تو در گوشت
۳
تا چهره عیان کردی هوش از دو جهان بردی
آورده ام آئینه کز سر ببرم هوشت
۴
با غالیه شد همرنگ سمین بردوش تو
آن غالیه مو سوده از بس ببرو دوشت
۵
من خشک شده چوب و تو گلبن نوخیزی
نبود عجب ار گیرم پیوسته در آغوشت
۶
رخساره خطر دارد زان ناوک چشمک زن
زان روی نهان کرده در خط زره پوشت
۷
بر آتش عشق او آشفته نهادی دیگ
تا شعله بود بر جای از سر نرود جوشت
۸
گویا که زمیخانه بوئی بدماغت خورد
شد سرزنش مستان ای شیخ فراموشت
۹
بر صفحه رقم کردم نام علی اعلی
مانی تو بشو در آب آن دفتر منقوشت
نظرات