آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۲۲۶

۱

زلف تو یکجهان پریشان داشت

از همه دل زمن دل و جان داشت

۲

این چه سحر است کز لب و دندان

لؤلؤ تر بکان مرجان داشت

۳

درمند فراق دوست طبیب

غیر عناب لب چه درمان داشت

۴

بجز از بحر بیکران غمت

گرچه بحر محیط پایان داشت

۵

گر ندیدی چو تو بهشتی روی

روی کی در بهشت رضوان داشت

۶

زاشتیاق گل رخت در باغ

چاکها غنچه در گریبان داشت

۷

داشت گل عندلیب نغمه سرا

همچو آشفته کی غزلخوان داشت

۸

زان تجلی که کرد شمع رخت

سنگ آتش بسینه پنهان داشت

۹

از علی جو مراد در دو جهان

چشم بر غیر دوست نتوان داشت

تصاویر و صوت

نظرات